

ضحاک فرزند امیری نیک سرشت و دادگر به نام« مرداس» بود. اهریمن که در جهان جز فتنه و آشوب کاری نداشت کمر به گمراه کردن ضحاک جوان بست. به این مقصود خود را به صورت مردی نیکخواه و آراسته درآورد و پیش ضحاک رفت و سر در گوش او گذاشت و سخنهای نغز و فریبنده گفت. ضحاک فریفته او شد. آنگاه اهریمن گفت: « ای ضحاک، می خواهم رازی با تو درمیان بگذارم. اما باید سوگند بخوری که این راز را با کسی نگویی.» ضحاک سوگند خورد.اهریمن وقتی مطمئن شد گفت: « چرا باید تا چون تو جوانی هست پدر پیرت پادشاه باشد؟ چرا سستی می کنی؟ پدرت را از میان بردار و خود پادشاه شو. همه کاخ و گنج و سپاه از آن تو خواهد شد.» ضحاک که جوانی تهی مغز بود دلش از راه به در رفت و در کشتن پدر با اهریمن یار شد. اما نمی دانست چگونه پدر را نابود کند. اهریمن گفت: «غم مخور چاره این کار با من است.» مرداس باغی دلکش داشت. هر روز بامداد برمی خواست و پیش از دمیدن آفتاب در آن عبادت می کرد. اهریمن بر سر راه او چاهی کند و روی آن را با شاخ و برگ پوشانید. روز دیگر مرداس نگون بخت که برای عبادت می رفت در چاه افتاد و کشته شد و ضحاک ناسپاس بر تخت شاهی نشست.
نویسنده | ابوالقاسم فردوسی |
---|---|
ناشر | خانه ادبیات |
مترجم | ماناواز الکساندریان |
دسته بندی ها | ادبیات ایران, ادبیات داستانی, ادبیات کهن, ادبیات نوجوان, اسطوره ها و افسانه ها, داستان تاریخی, داستان مصور, کتاب نوجوان |
شابک | 978-9645452672 |
قطع کتاب | رحلی |
تعداد صفحات | 24 |
سال انتشار | 1391 |
نوع جلد | زرکوب |
تجربهی خرید مشتریان از بزرگترین فروشگاه آنلاین کتاب ایران
زمان ارسالشون مثل همونی بود که توی سایت گفته بودند و پشیتبانیشون عالی بود همچنین کیفیت بسته بندی ام حرف نداشت و کتاب بدون هیچ مشکلی به دستم رسید.
تخفیف داشت و پشتیبانیشون ساعت ۱۰شب هم جواب داد
پشتیبانی عالی و پاسخگویی سریع. تنوع کتابها فوقالعادهست و همیشه میتونم کتاب مورد نظرم رو پیدا کنم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.