داستان این کتاب قصه گنجشک کوچکی به نام «ملوچک» است که تلاش می کند بداند زور چه کسی از همه بیشتر است. در یک روز سرد زمستانی، ملوچک به کنار چشمه رفت تا آب بخورد اما پاهای کوچکش از سرما یخ زد. ملوچک به یخ نوک زد و گفت: «ای یخ سرد سرسری، ای تو که از سرما پری. خوش به حالت چه قدر زور داری…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.