ایسف

مادر گفت: «مردان ایل ما، هیچ‌گاه به سمت سیاهی و سیاه کاری و کارهای بد نمی‌ روند. سیاهی ‌ها و بدی‌ ها را خاک می ‌کنند، برای همین نقش خطوط سیاه چوقا رو به پایین است. مردان ایل ما همیشه دنبال روشنایی و نور حرکت می ‌کنند، برای همین نقش خطوط سفید چوقا رو به بالاست، رو به خداست، این نقش ‌ها از نقوش مکان ‌های مقدس چند هزارساله گرفته شده است.» ماه ‌خانم پشت و روی چوقای کاکا را به قدم خیر نشان داد و ادامه داد: «دقت کن چوقا باید به گونه ‌ای بافته شود که پشت و رو نداشته باشد از هر طرف امکان پوشیدن داشته باشد برای این که مردان ایل ما، نباید پشت و رو داشته باشند. باید صاف و یک دست و یک رو باشند، دو رویی در ایل ما جایی ندارد.» بافت چوقا برای قدم خیــر لذتبخش شده بود دلش می ‌خواست هر چه زودتر خودش شروع به بافت چوقا کند. دلش می ‌خواست برای همسر آینده ‌اش بهترین چوقا را ببافد. به فکر فرو رفت. مراد همسر خود را تصور می ‌کرد که چوقای دستبافت او را پوشیده است. در ذهن، مراد را برانداز کرد و نگاهی خیالی به رنگ ‌های چوقایی کرد که در قامت او جا گرفته بود. لبخندی رضایتبخش بر لبانش نقش بست و با تبسم روی خود را از ماه ‌خانم برگرداند.

ناشر

شابک

978-6004057349

دسته بندی ها

ادبیات ایران, ادبیات داستانی, ادبیات معاصر

قطع کتاب

تعداد صفحات

168

سال انتشار

نوع جلد

شومیز

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “ایسف”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *