خرید کتاب از میان ۱۲۰ هزار عنوان

کتاب ستاره شمال جلد ۱۵

بریده ای از کتاب:
سید علی بالا آمد. به کلی تغییر کرده بود. ریشش را کاملاً از ته تراشیده بود و به موهایش روغن زده بود. از جیب پیراهنش دسته عینکی بیرون زده بود. شلوار لی به پا داشت و انگار اصلاً سید سال گذشته نبود. مرضی نمی‌دانست چه بگوید. سید که لب باز کرد، انگار دریای آرامشی به دل توفان زده‌اش ریخت. – مرضی جان، می‌دانم که خیلی عذاب کشیده‌ای. ولی بیا و با من فرار کن! باور کن آن‌قدر به تو علاقه دارم که نمی‌توانم به کس دیگری فکر کنم. بیا با من فرار کن! مرضی نمی‌دانست چه بگوید. سعی کرد به خودش مسلط شود. قبلاً هم زمزمه‌هایی از فرار با سید را شنیده بود؛ آن هم موقعی که هنوز منصور ترور نشده بود. ولی حالا وضع فرق می‌کرد. مرضی گفت: «من که حرفی ندارم. جز تو کسی را ندارم. ولی علی جان، پدرم … ساواک پیرش را درآورده. می‌ترسم اگر با تو فرار کنم بلایی بر سرش بیاورند.

ویژگی‌ها مقدار
نویسنده

ناشر

دسته بندی ها

ادبیات دفاع مقدس, رمان

شابک

9789644717352

قطع کتاب

سال انتشار

تعداد صفحات

156

نوع جلد

شومیز

0 دیدگاه برای کتاب ستاره شمال جلد ۱۵

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “کتاب ستاره شمال جلد ۱۵”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محصولات مرتبط