کتاب لحظه ی پیش از خدافظی

بخشی از کتاب :

چقدر خوب که از طرز صحبت کردنم خوشت نمیاد تازه داری میفهمی حرف زدن با آدمی که قرار نیست مراقب باشه رو مخت نره چه حالی داره الان خیلی خوشحالم که اونطوری که باید باهات حرف میزنم

…

منظورم اینه که با قانون های امروز نمیشه بچه رو با کتک کنترل کرد میتونه ازت شکایت کنه بعد ما داریم راجع به دختری حرف میزنیم که همه ی هدفش مستقل شدنه حالا هم میخوایم تنبیهش کنیم چون انتخابش مورد پسند ما نیست

…

لعنت به تو…. باید اینو یاد بگیری چیزی که مال توئه مال توئه چیزی که مال تو نیست مال همه س و هرکسی میتونه بیاد برش داره….. نمیدونم چرا نمیخوای بفهمی نگه داشتن به خونه ی بی نام و نشون راه حفظ کردن خاطرات خونوادگی نیست

منتقدهای زیادی معتقدن که تو با خندیدن به هر چیزی سعی داری مشکلات و بدبختی های مردم رو عادی سازی کنی و در واقع آب رو آتش شورشی ها بریزی و اعتراضات شون رو بی اهمیت جلوه بدی…

…

تو واقعاً واقعا رو مخ ترین دختری هستی که تا حالا باهاش دوست بودم غیر قابل پیش بینی بهونه گیر خودخواه اما با همه ایرادهای تو و با اون کله گنده خودم اون چیزی که بینمون میگذشت رو خیلی دوست

داشتم (مکث) البته که واقعیتش هیچ وقت مایی وجود نداشت.