آزمایش عملی توصیه های کتاب باشگاه پنجی صبحی ها

گمان می‌کردم که باشگاه پنج‌ صبحی‌ها مسخره‌ترین کار ممکن است. ولی بعد امتحانش کردم.

از آنجا که هیچ‌وقت آدم سحرخیزی نبودم، تصور بیدارشدن در صبح خیلی زود، برایم مضحک بود، اما چه می‌شد اگر می‌توانستم با آن به احیای خودپنداره‌ام کمک کنم؟

زمانی که چند سال پیش، همکارانم درباره «باشگاه پنج ‌صبحی‌ها» به من گفتند، برداشتم این بود که کاری بسیار مسخره است. ایده آن این بود: یک ساعت زودتر از همسر و بچه‌هایت بلند می‌شوی و از این زمان خالی از مشغولیت ذهنی، با ترکیبی از تمرین‌های ورزشی، مدیتیشن و مطالعه یا یادگیری، برای تمرکز بر تندرستی فردی خودت استفاده می‌کنی. اصل مطلب این است که به ذهن، بدن و روح خود، برای روزی که در پیش داری، نیرو می‌بخشی.

در آن زمان، من در طول هفته، ساعت 6:30 صبح از خواب بیدار می‌شدم و باز هم، این احساس را داشتم که زیادی زود است. از طرفی، تندرستی فردی‌ام نسبت به خانواده و حرفه‌ام ، حقیقتاً اولویت اولم نبود و آن‌ها همیشه برایم مقدم بودند.

اما به هرحال، زمینه این ایده مهیا شده بود و من به طور مداوم درباره این «باشگاه» می‌شنیدم.  فهمیده بودم که تعدادی از افراد خیلی موفق هم عضو این باشگاه هستند و همان افراد معتقد بودند که در طول روز، انرژی، تمرکز و کارآمدی بالاتری دارند. با خودم گفتم که یادگرفتن بیشتر درباره آن ضرری ندارد؛ در نتیجه، کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها از رابین شارما را گرفتم تا علت این همه هیاهو درباره آن را بفهمم.

همان‌طور که انتظار می‌رفت، این کتاب، من را به فکر فرو برد. متوجه شدم که به عنوان مادر دو بچه 6 و 8 ساله، با  داشتن شغلی تمام‌وقت، همسر و یک سگ، وقت زیادی برای تنها بودن با خودم ندارم. برای سال‌ها، به همان یکی دو ساعت گرانبهایی دلخوش بودم که با لیوان شرابی بزرگ، جلوی تلویزیون لم می‌دادم. اما حقیقتاً این کار، خستگیم را از بین نمی‌برد. دائماً، احساس فرسودگی می‌کردم و حتی به خاطر توجه بیشتر به نیازهای خانواده و کارم، از آن‌ها هم کمی سرخورده بودم.

از همان اواسط کتاب متقاعد شدم. تصمیم گرفتم که انجامش دهم.

اولین تلاشم: موفقیت‌آمیز اما کوتاه‌مدت

در ابتدا، روتین گفته‌شده را دقیقاً به همان شکلی که در کتاب بود، انجام دادم: 20 دقیقه ورزش، 20 دقیقه مدیتیشن و خاطره‌نویسی و 20 دقیقه یادگیری/خواندن. اوایل، احساس فوق‌العاده‌ای داشتم. متوجه افزایش چشمگیر انرژی و تمرکزم در تمام طول روز شدم؛ بدون شک، کارآمدتر هم شده بودم. علاوه بر این، به خودم برای اینکه عملاً آنقدر زود از خواب بیدار می‌شدم، افتخار می‌کردم؛ صادقانه بگویم که با توجه به سحرخیزنبودنم، فکر نمی‌کردم تا آخر این روال را ادامه بدهم.

ولی مثل خیلی از روتین‌های جدید، آن هم خیلی طول نکشید. بعد از فقط چند هفته، از هشدار ساعت پنج صبح، هراس پیدا کرده بودم و ساعت را خاموش می‌کردم. ایده بیرون‌کشیدن خودم از تختخواب برای انجام ورزش، به درد من نمی‌خورد. دوباره به حالت دیر ‌بیدار‌شدن و شتاب‌زدگی برای آماده‌کردن همه برگشتم.

تلاش دومم: تغییر در روتین

بعد از آن، درباره زنی شنیدم که برای نوشتن کتاب، هر روز ساعت 5:30 صبح از خواب بیدار می‌شد. این خبر، من را به فکر فرو برد که چرا من نتوانم روتین صبحگاهی مخصوص‌به‌خود را که مناسب برای خودم باشد، ایجاد کنم. در ابتدا، این احساس را داشتم که برای بهره‌مندی کامل از منافع آن ساعت، باید دقیقا روتین را به همان صورتی که در کتاب شارما مطرح شده بود، دنبال کنم. اما روتینی که به شما انگیزه خارج‌شدن از تخت و بهره‌مندی از فوایدش را ندهد، به چه دردی می‌خورد؟

تصمیم گرفتم که دوباره تلاش کنم؛ این بار با روتینی که مشتاق آن باشم. با به‌ صدا درآمدن هشدار ساعت، به جای شروع با تمرین‌های ورزشی، یعنی بخشی از روتین که دوستش نداشتم، لیوانی آب نوشیدم، برای 5 تا 10 دقیقه مدیتیشن کردم، خاطره‌نویسی و شکرگذاری را انجام دادم و درحال نوشیدن قهوه، به مطالعه و یادگیری پرداختم. سپس، ورزش کردم. تازگی تمرین‌های ورزشی را با ایجاد تغییرات در آن‌ها حفظ کردم: بعضی روزها، با سرعت کم می‌دویدم. روزهای دیگر با وزنه کار می‌کردم یا با موسیقی خیلی بلند می‌رقصیدم. صبح‌هایی هم، به طور کامل، ورزش را حذف کرده و وقت بیشتری صرف مطالعه می‌کردم. صبح‌های آخرهفته هم، از انجام این روتین صرف‌نظر می‌کردم تا جمعه یا شنبه شب را با همسرم وقت بگذرانم یا با برنامه زوم، با دوستانم صحبت کنم. و درصورت شب‌بیداری به خاطر مریض‌شدن بچه‌ام، ساعت کوک نمی‌کردم.

نتایج یک سال بعد

حالا بیشتر از یک سال می‌گذرد و مفتخرم این را بگویم که نه تنها هنوز این‌کار را می‌کنم، بلکه انجامش، زندگیم را دگرگون کرده است. در واقع، از بیدارشدن در ساعت 5  هر روز صبح، هیجان‌زده‌ام. دو سال پیش، اصلاً تصورش را نمی‌کردم که این کلمات از دهانم خارج شود. من؟ از بیدارشدن در ساعت پنج صبح، به هر دلیلی غیر از سفرکردن به مقصدی آفتابی وسط زمستان هیجان‌زده باشم؟! اما نکات مثبت عضوشدن در این باشگاه، انکارناپذیر است. از لحاظ جسمی و ذهنی، قویتر شدم و به خصوص در زمینه والدگری، احساس آرامش و تمرکز بیشتری دارم. دیگر اوایل شب آرزو نمی‌کنم که بچه‌هایم زودتر بخوابند، بلکه بالاخره وقتی برای خودم پیدا کنم. درباره سلامتی کم‌تر به‌خاطر بچه‌ها هم، عذاب وجدان کمتری دارم.

روتین من، تغییرات دیگری را هم شامل می‌شود. من حالا قبل از ساعت 10 شب می‌خوابم که به معنی تمام‌کردن کارهای شبانه تا حدود 9 شب است. در این شرایط، کارهای کمتری در طول شب‌های وسط هفته انجام می‌دهم، چراکه زمان به‌خواب‌رفتن فرزند بزرگترم (که شب‌زنده‌دار است)، نزدیک به ساعت خوابیدن خود من است. همینطور، شب‌ها زودتر از قبل، احساس خستگی می‌کنم، درنتیجه، هر فعالیتی را که نیازمند نیروی فکری زیاد است، باید در زمان زودتری از روز انجام دهم. در نهایت، برای اینکه چیزی، آن یک ساعتم را خراب نکند، باید کاملاً مطمئن شوم که همه چیز را برای روز بعد، از شب قبل آماده کرده باشم.

برای والدینی که نوزاد یا کودک نوپا دارند، بیدارشدن زودتر از کودک‌شان، خنده‌دار به نظر می‌رسد. اما از زمانی مشخص، خواب این کودکان بهتر شده و این کار امکان‌پذیر می‌شود. پس اگر نیاز مبرم به داشتن مقدار بیشتری زمان برای خود، بدون داشتن مزاحم دارید، خواه برای ورزش، خواه مدیتیشن، نوشتن کتاب و یا حتی فقط برای گوش‌دادن به پادکست در حال چشیدن قهوه‌تان، به عضوشدن در این باشگاه فکر کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *