بهترین کتاب های فلسفی برای نوجوانان

دکتر اندرو برور لاتز، رئیس دپارتمان فلسفه در مدرسه‌ی دستور زبان منچستر، یکی از مدارس متوسطه‌ی برجسته‌ی بریتانیا، در مورد چرایی اهمیت مطالعه‌ی فلسفه بحث می‌کند و برای شروع، خواندن این پنج کتاب را به نوجوانان علاقه‌مند به فلسفه، توصیه می‌کند:

  1. کتاب «ترس از مابعدالطبیعه» اثر لِشِک کولاکوفسکی (ترجمه به انگلیسی: آنینشکا کولالاسکا)
  2. کتاب «پرسش‌های کشنده» اثر توماس نِیگِل
  3. کتاب «تاریخچه‌‌ی فلسفه‌ی اخلاق» اثر اَلِسدِر مَک‌اینتایِر
  4. کتاب «مدرنیسم به عنوان مسئله‌ای فلسفی: نارضایتی‌های فرهنگ والا در اروپا» اثر رابرت بی. ‌پیپین
  5. کتاب «بعد معنوی: دین، فلسفه و ارزش انسانی» اثر جان کاتینگهام

با ما تا انتهای مصاحبه همراه باشید.

قبل از اینکه برویم سراغ کتاب‌ها، می‌توانی کمی در باره‌ی این صحبت کنی که چه حرف‌هایی به نوجوانان و دانش‌آموزان دبیرستانی می‌زنی تا آنها را به موضوع فلسفه جذب کنی و متقاعدشان کنی که باید فلسفه بخوانند؟

مطالعه‌ی فلسفه باعث می‌شود که بهتر فکر کنیم، مسائل را بهتر بتوانیم بررسی کنیم و درباره‌ی آنها بحث کنیم. در فلسفه شما تلاش می‌کنید تا به حقیقت دست پیدا کنید اما هم‌زمان دارید روی خودتان هم کار می‌کنید و می‌فهمید که چه کسی هستید.

یکی از منتقدان ادبی به نام ریچارد بلَک‌مورجمله‌ی معروفی دارد که در واقع آن را در مورد شعر گفته، اما من فکر می‌کنم در مورد فلسفه هم صدق می‌کند. او می‌گوید شعر «چیزی را به واقعیت می‌افزاید و گستره‌ی آن را افزایش می‌دهد.» این همان چیزی است که من در مورد فلسفه دوست دارم. شما دارید چیزی را می‌خوانید و بعد یک دفعه بعد دیگری از حقیقت را که قبلاً هیچ‌وقت به آن فکر نکرده بودید، می‌ببینید و این می‌تواند بر نحوه‌ی زندگی شما اثر بگذارد. می‌تواند بر دیدگاه‌های سیاسی شما اثر بگذارد، و یا فقط بر روی درک شما نسبت به جایگاهی که در تاریخ اندیشه‌ها اشغال کرده‌اید، تأثیر بگذارد.

بهتر است که برویم سر وقت کتاب‌ها. اولین کتابی که معرفی کردی، کتاب «ترس از مابعدالطبیعه» نوشته‌ی لِشِک کولاکوفسکی است. کتاب کولاکوفسکی شروع پرکششی ندارد و آدم را جذب خود نمی‌کند، شاید بخواهی بگویی که فلسفه از زمان سقراط تا حالا نتوانسته هیچ مسئله‌ای را به شکلی دلچسب حل کند. اما به هر حال این کتاب نمی‌تواند چندان برای یک نوجوان علاقمند به فلسفه جالب باشد و او را ترغیب کند که کتاب را تمام بکند. چی شد که این کتاب را انتخاب کردی؟

خب اول اینکه این کتاب کوتاه و زیباست و این احتمال خواندنش را بالا می‌برد. و اینکه، طنز ساده وکم‌رنگی هم در این کتاب وجود دارد. اما از این‌ها گذشته، ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که ادراک معمولی از تجربه‌گرایی و فایده‌گرایی می‌آید؛ و اینکه دوست داریم فکر کنیم که همه‌چیر را می‌توانیم با علم توضیح دهیم حتی اگر موضوعی علمی نباشد. همه‌ی این‌ها باعث می‌شود که خیلی دل و دماغ علم مابعدالطبیعه را نداشته باشیم که به نظر من تأسف‌آور است.

یکی از حسن‌های این کتاب این است که با وجود حجم کم کتاب علاوه بر اینکه تاریخچه‌ای از مابعدالطبیعه به شما می‌دهد، هم‌زمان مطرح می‌کند که اصلاً چرا وقتی چیزی از مسائل مابعدالطبیعه سر در نمی‌آوریم، باید سراغش برویم؟ باید قبول کنیم که هیچ سؤال قدیمی مربوط به مابعدالطبیعه‌ای نیست که امروز به جوابش رسیده باشیم، اما اینکه نتوانیم پاسخ سؤالاتمان را پیدا کنیم، دلیل آن نمی‌شود که اصلاً سراغ این سؤالات نرویم و به سادگی از کنارشان بگذریم. کولاکوفسکی توی این کتاب می‌گوید که پرسیدن سؤالی که جوابی برایش وجود ندارد، بی‌معنی نیست، همین که راجع به آن فکر کنیم، ارزش دارد.

و علم مابعدالطبیعه را شما چه‌طوری تعریف می‌کنی؟ من تعریف مبهمی از آن توی ذهن دارم اما نمی‌دانم که چطوری باید توضیحش بدهم.

به زبان ساده، علم مابعدالطبیعه به سؤالاتی اساسی درباره‌ی ماهیت حقیقت بنیادین پاسخ می‌دهد، پس اگر قرار باشد که در دانشگاه یک واحد درسی درباره‌ی علم مابعدالطبیعه بگذرانید، احتمالاً در آن کلاس مفاهیمی مثل علیت و زمان مطرح می‌شود و یا موضوعی مثل اینکه چه‌طور ممکن است چیزی همان‌طور ثابت باقی بماند اما در طول زمان تغییر هم بکند. مثلاً از جمله مسائلی که در دوره‌ی پیش از سقراطیان مطرح می‌شد این بودکه سر در بیاورند جهان از چه چیزهایی ساخته شده، اما این سوال که آیا اصلاً خدایی وجود دارد یا نه هم یکی از سؤالات اساسی علم مابعدالطبیعه است.

دامنه‌ی سؤالاتی که کولاکوفسکی به طور خاص درباره‌ی مابعدالطبیعه در این کتاب به آنها پرداخته است تا کجا پیش می‌رود؟

خب، ترس از مابعدالطبیعه که در عنوان کتاب از آن نام برده، این اندیشه است که مرحله‌ی قطعی و نهایی حقیقت هیچ است و وجود ندارد و بعد از آن ماهیت حقیقت بنیادین است که وجود دارد، گفته می‌شود که در مرکز هستی شکاف عظیمی وجود دارد و خلأیی در آن دیده می‌شود. درک این اندیشه‌ چندان آسان نیست.

و بعد نگاهی دارد به آنچه فیلسوف‌ها درباره‌ی ماهیت حقیقت بنیادین گفته‌اند. پس درباره‌ی نظریه‌ی مُثُل افلاطونی و ایده‌ی وجود خدا می‌گوید و هر دو مطلب را به شیو‌ه‌ی ارسطوییِ عنصرِتفکرِ کناره‌گیر و خدا در ادیان ابراهیمی، آنجا که خدا آفریننده و توانا است، بیان می‌کند. او می‌گوید که این مطلب آخر احتمالاً متناقض است، اما نمی‌توان به سادگی از آن گذر کرد.

با انتخاب این کتاب خواستم که به نوجوانان علاقمند به فلسفه، چشمه‌ای از ماهیت لاینحل مابعدالطبیعه که کولاکوفسکی به آن اشاره دارد را نشان دهم و در ضمن فکر می‌کنم که کولاکوفسکی استحقاق این را دارد که آثارش بیشتر خوانده شود.

حالا بیا یک کم درباره‌‌ی کتاب «پرسش‌های کشنده» اثر توماس نیگل حرف بزنیم. او از موضوعات مختلفی مثل پوچی، شانس اخلاقی، انحرافات جنسی، جنگ و کشتار، بی‌رحمی در زندگی عمومی حرف می‌زند. چی شد که این کتاب را انتخاب کردی؟

نیگل یکی از فیلسوف‌های بزرگ انگلیسی‌زبان است که هنوز هم دارد به فعالیتش ادامه می‌دهد. او تضاد جالبی با کولاکوفسکی ایجاد می‌کند که اندیشه‌هایی انتزاعی دارد. خیلی از مواردی که نیگل مطرح می‌کند قابل لمس است و در ضمن نوشته‌های او واضح و شفاف هستند.

چند تا مقاله‌ی معتبر هم وجود دارد که بسیار به آن‌ها استناد شده است. او در یکی از این مقاله‌های فوق‌العاده و بسیار مهم‌اش می‌پرسد که خفاش بودن چه کیفیتی دارد و در آن از ماهیت ذهنی تجربه و اینکه چرا شیوه‌ی تقلیل‌گرایی با آن جور در نمی‌آید، صحبت می‌کند. حتی در دنیای امروز هم این مسئله اهمیت دارد.

مقاله‌ی او درباره‌ی انحرافات جنسی بسیار تأثیرگذار و فوق‌العاده است، موضوعات «شانس اخلاقی» و «تکه‌تکه شدن ارزش‌ها»، سؤالات بنیادینی را در مبحث اخلاق مطرح می‌کند. نکته‌ی خوب درباره‌ی این کتاب به خصوص برای نوجوانان این است که به هر ترتیبی که بخواهند می‌توانند آن را بخوانند، مثلاً فقط ده صفحه از یک فصل را بخوانند و تمام. مقالات این کتاب کوتاه و قابل فهم است و به راحتی می‌شود آنها را خواند.

حوزه‌ی تخصصی نیگل چیست و دیدگاه‌های فلسفی او برای توضیح مسائلی که مطرح می‌شود کدام است؟

نیگل از آن دسته افرادی است که به نظر می‌رسد در هر زمینه‌ای سری توی سرها داشته و توانسته کمک شایانی به پیشرفت آن موضوع بکند. او فعالیت‌هایی درباره‌ی فلسفه‌ی آگاهی داشته که از اهمیت زیادی برخوردار است؛ اخیراً بر روی این موضوع کار کرده که آیا می‌شود هر چیزی را به نظریه‌ی ماده‌گرایی تقلیل داد که می‌گوید نه، نمی‌شود. به بررسی اخلاق پرداخته و مسئله‌ی «شانس اخلاقی» که این روزها در دانشگاه‌ها مورد بحث است، نیگل مقاله‌ی مطرحی نیز در این زمینه نوشته است.

حکمت‌های فلسفی فراوانی در مقدمه‌ی این کتاب وجود دارد. نیگل از دستاوردهایی که به دست آورده صحبت می‌کند و صحبت‌هایش را به این صورت جمع‌بندی می‌کند که باید بیشتر به سؤالات بها دهیم تا پاسخ آنها. ما انسان‌ها به شدت تمایل داریم که پاسخ‌ها و راه‌حل‌های شسته و رفته‌ای به دست آوریم، در حالی که بیشتر مواقع، این خود نگرانی‌های کوچک و شهوداتی است که از آن‌ها باقی می‌ماند که ارزشمند است. اگر تنها به دنبال یافتن پاسخ صحیح باشیم، این خطر وجود دارد که این شهودات را نادیده بگیریم و آنها را نبینیم. و نکته‌ی جالب دیگری که نیگل مطرح می‌کند، این است که می‌گوید باید تحمل این را داشته باشید که در فلسفه گاهی برای مدتی طولانی نتوانیم نظری داشته باشید و این کار بسیار مشکل است.

بسیار عالی. و حالا برویم سرغ انتخاب بعدی شما، نوشته‌ی اَلِسدِر مَک‌اینتایِر. مهم‌ترین کتاب او «در پی فضیلت» است، اما تو کتاب « تاریخچه‌‌ی فلسفه‌ی اخلاق» او را انتخاب کرده‌ای. چرا فکر می‌کنی که این کتابِ بخصوص می‌تواند برای نوجوانان مفید باشد؟

خب، فکر کردم که اگر یک نوجوان بودم که باید در مدرسه فلسفه می‌خواندم، خواندن این کتاب برایم راحت‌تر از خواندن کتاب «در پی فضیلت» بود. «در پی فضیلت»، کتاب معروف و مهمی است اما مبحث آن گسترده و طولانی است، و برای همین خواندن آن می‌تواند دشوار باشد. اما کتاب « تاریخچه‌‌ی فلسفه‌ی اخلاق» به این شکل نیست و می‌شود به بخش‌های مختلف آن رجوع کرد.

نیازی هم نیست که بخش‌های مختلف کتاب به ترتیب خوانده شود و در مجموع فکر می‌کنم خلاصه‌هایی که درباره‌ی فیلسوف‌ها ارائه می‌دهد، قابل اعتماد باشد. و نکته‌ی دیگری که این کتاب را جذاب می‌کند این است که هر چه مطالب پیش‌تر می‌رود، مَک‌اینتایِر نکات بیشتری به آن می‌افزاید و از طریق برهان انباشتی رابطه‌ی میان تاریخ و فلسفه را بررسی می‌کند.

یکی از روش‌هایی تدریس فلسفه که گاهی مورد استفاده قرار می‌گیرد این است که فلسفه را به شکل مجموعه‌ای از اندیشه‌ها و نظریه‌ها جدای از زمان و مکانی که در آن واقع شده است، تدریس می‌کنند. مَک‌اینتایِر در این کتاب توضیح می‌دهد که این روش به خصوص در تدریس فلسفه‌ی اخلاق اشتباه بزرگی است. من هم فکر می‌کنم که زمان و مکانِ وقوع مسائل اهمیت دارد. مطالب خوب دیگری هم در این کتاب هست، مثل تفاوت شرایط وضعیت مدرن و وضعیت پیش از مدرن.

که ما را به کتاب «مدرنیسم به عنوان مسئله‌ای فلسفی» نوشته‌ی رابرت بی. ‌پیپین می‌رساند. این کتاب بیشتر بر روی فلسفه‌ی آلمانی متمرکز شده است، از کانت شروع می‌شود تا به نیچه و هایدگر می‌رسد. اول از همه می‌شود بگویی منطور از مدرنیسم چیست؟ و دوم اینکه چه دلیلی دارد که نوجوانانِ علاقمند به فلسفه جذب این کتاب شوند؟

من با نظر افرادی مثل پیپین و براندوم که می‌گویند مدرنیته یکی از تحولات بزرگ تمدن بشری است، موافقم. این معنایی ساده وکلی از مدرنیسم است، اما از نقطه نظر فلسفی، مدرنیته گذر از مفهوم حقایق اولیه، سیاست، و خویشتن در سنت و مذهب است و تلاش می‌کند که این مفاهیم را بکوبد و با استدلال کردن از نو شکل مستقلی از آنها بسازد.

 به طور کلی، مدرنیسم تلاش می‌کند که بگوید برای اینکه صورت ذهنی درست باشد باید با شرایط هم‌خوانی داشته باشد. بنابراین چون‌که یک صورت ذهنی، سنتی قدیمی خوانده می‌شود و یا در مذهب آمده است، دلیل درستی آن نمی‌تواند باشد، و نمی‌توانیم تصور کنیم که به حقیقت عینی دسترسی داریم. همچنین باید بفهمیم که چگونه درباره‌ی حقیقت می‌اندیشیم.

وحالا با این توضیحات واضح، شناختن آن صورت ذهنی کاملاً بی‌نیاز و دانای کل، کار زیاد سختی نیست. اما این موضوع، مطلبی نیست که فیسوفان بزرگ دوران مدرنیسم مثل کانت و هگل درباره‌اش بحث کرده‌اند. یکی از اهداف این کتاب رساندن این پیام است که بیشتر انتقادی که دوران پسامدرن به فلسفه‌ی مدرن وارد می‌کند، فقط ماجرای حمله به مرد پوشالی است و این پیام بسیار اهمیت دارد.

به این نکته هم باید توجه کنیم که خواندن متونی درباره‌ی ایده‌آلیسم آلمانی، به خصوص آثار کانت و هگل، به شدت سخت، پیچیده و ناخوشایند است، با وجود این، ایده‌آلیسم مهم‌ترین جنبش فلسفی تا این زمان هم محسوب می‌شود که بی‌شباهت به تولد فلسفه در یونان باستان نیست.

خب واقعاً سودمند است که یکی بیاید و به شکل قابل اطمینانی شما را درباره‌ی کانت و هگل، و پیچیدگی‌های نظرات این دو برای نیچه و هایدگر راهنمایی بکند. این کتاب، همین کار را می‌کند و نکته‌ی خوب درباره‌ی آن، این است که با گفتن جزئیات اذیت‌تان نمی‌کند و فقط می‌گوید «ببینید، مسائل بزرگ اینجا اتفاق می‌افتند، و یا نقشه‌ی کلی اتفاقاتی که افتاده به این صورت بوده است.»

ایده‌الیسم آلمانی در این کتاب چطوری بررسی شده؟

ایده‌آلیسم آلمانی جنبشی فلسفی است که با کانت شروع شد و پیش رفت تا به فیشته، هگل و شِلینگ رسید (در آغازِ این جنبش، این چهار نفر بسیار مطرح بودند و ما امروز هنوز هم با پس‌لرزه‌های اندیشه‌های آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کنیم. در وهله‌ی اول این کتاب، به موضوع فلسفه‌ی انتقادی کانت می‌پردازد که می‌گوید به بیانی همه‌چیز از صورت ذهنی می‌گذرد. فلسفه انتقادی کانت، «انقلاب کُپرنیکی»، می‌گوید که وقتی نوبت به دانش جهان خارج می‌رسد، به جای آن‌که اندیشه‌هایمان را با آن‌چه آن بیرون وجود دارد تطابق دهیم، می‌بینیم که آنچه بیرون هست با اندیشه‌های ما مطابق می‌شود. ذهن ما به ادراک ما از جهان یاری می‌رساند.

پس موضوعاتی مثل علیت، وحدت، کثرت و چندگانگی و موضوعاتی دیگر از این قبیل، در واقع موضوعاتی در ذهن ما هستند، و تنها راهی که تاکنون توانسته‌ایم چیزی را تجربه کنیم، به این دلیل است که ذهن ما در این موضوعات سهیم شده است. بنا بر گفته‌ی کانت، حتی مکان و زمان نیز از ذهن ما می‌آید.

می‌توانیم همین مفهوم را به حوزه‌ی اخلاق هم بسط دهیم، آن‌جا که گفته می‌شود برای آنکه مستقل باشیم، صورت ذهنی باید این قانون را وضع کرده باشد، نه اینکه آن را از جایی خارج از وجود خود دریافت کند. این نتیجه‌ی انقلاب دوران مدرن است.

ایده‌آلیسم آلمانی می‌کوشد تا بفهمد چگونه ذهن انسان‌ می‌تواند به این صورت عمل کند. فیشته، شلینگ و هگل، رویکرد کانت به این مسئله را تأیید نمی‌کردند، اما هر سه اتفاق نظر داشتند که او مسئله‌ای اساسی را یافته است.

درنهایت به کتاب «بعد معنوی» جان کاتینگهام می‌رسیم. آیا درست است که در مورد این کتاب بگوییم که جایی را برای الهیات در فلسفه باز می‌کند؟

این موضوع تا حد زیادی درست است. من فکر می‌کنم که هدف اصلی کاتینگهام از نوشتن این کتاب، این است که بگوید روشی که ما به طور معمول در آن به فلسفه‌ی مذهب می‌پردازیم، شاید چندان غلط نباشد اما یک جورهایی عقیم و تا حدی بی‌حاصل است. او می‌خواهد بگوید که وقتی نوبت به فهمیدن مذهب می‌رسد، اعمال و عبادات است که حرف اول را می‌زند. و بعد از آن می‌توانیم به تحلیل مذهب بپردازیم.

این‌طور نیست که نتوانیم از عقلانیت استفاده کنیم؛ برعکس، عقلانیت و ثبات از ارکان دین است، اما کارهایی هست که فقط وقتی می‌شود آن‌ها را کامل فهمید که آن‌ها را انجام دهیم و تجربه کنیم و یکی از این موارد، مذهب است. پس شکل عقلانیتی که مورد استفاده‌ی ما، نباید خیلی تحلیلی باشد. مذهب درباره‌ی ایجاد معنا در گسترده‌ترین شکل ممکن است. پس آن معنایی که در هنر، تاریخ، ادبیات، تجربه و اخلاق به کار می‌بریم، حتی منطق احساساتمان، همگی بخشی از ایجاد معنا برای مذهب هستند.

اخیراً با همکاری درباره‌ی این مشاهده‌ی جدید دانشمندان صحبت می‌کردیم که خواندن کتاب‌های داستان، حس همدلی را افزایش می‌دهد. به تازگی معلوم شده است که آنهایی که فقط کتاب‌های غیر داستانی می‌خوانند و اصلاً کتاب داستانی نمی‌خوانند، کمتر اظهار همدلی می‌کنند. من فکر می‌کنم که در این مورد هم قضیه به همین شکل است. وقتی که ما کتابی را می‌خوانیم و در جستجوی یافتن اطلاعاتی هستیم، حالت غالبی در ما وجود دارد که می‌خواهد مباحث را نقد و تحلیل کند. اما وقتی داریم متنی داستانی و مذهبی می‌خوانیم، نوعی حالت پذیرش در ما وجود دارد. این روش‌های متفاوت خواندن متن، احساس‌های متفاوتی را در ما به وجود می‌آورد. شاید این حالت دیگری از دستیابی به حقانیت باشد که وقتی کمی سختگیر‌تر و کنترل‌گرتر می‌شویم، برای مدتی از کار می‌افتد.

چه چیزی دقیقاً باعث شد که این کتاب را در میان پنج کتاب پیشنهادی خودت قرار بدهی؟

فکر کردم که تضاد خوبی با دیگر کتاب‌ها ایجاد می‌کند و به این شکل عنوان‌های متنوعی خواهیم داشت. به این هم فکر کردم که اگر نوجوانی باشد که دارد در مدرسه مذهب یا فلسفه می‌خواند ( و یا هر دو)، این رویکرد نسبت به آنچه قبلاً با آن روبرو شده، یعنی مطالعه‌ی ساده‌ی ادله‌ی خداباوری، کاملاً متفاوت است.

کار خوب دیگری که در این کتاب انجام می‌شود، مطرح کردن بسیاری از مسائل بزرگی است که هرکسی که می‌خواهد در قرن بیست ویکم مسئولانه به باور مذهبی برسد، باید با آنها کنار بیاید، مثل علم، مسئله‌ی شر، اندیشه‌ی دیگرآیینی (کاری که مذهب با ما می‌کند، مثل بچه‌ها با ما رفتار می‌کند یا اجازه‌ی استقلال به ما نمی‌دهد.) در این کتاب از زبان مذهبی و جایگاه احساسات در مذهب صحبت می‌شود. همچنین مبحث مدرنیسم و پسامدرنیسم و الباقی مطرح شده است.

این کتاب گستره‌ی نسبتاً قابل توجهی از موضوعات مهم را خود جای می‌دهد اما پر از لغات تخصصی فلسفه هم نیست، و به همین علت فکر می‌کنم که فهم آن آسان باشد. ضمن اینکه با وجود بهره بردن کتاب از برهان انباشتی، اگر نوجوانی به عنوان خاصی علاقه‌مند باشد، می‌تواند فقط همان یک مبحث را بخواند و باز هم مطالب فراوانی از آن یاد بگیرد.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *