گالری یک ذهن درهم

قسمتی از کتاب:
سفر در ذهن پرزیدنت
مردی که در بالای میز کنفرانس نشسته بود، کراوات قرمز و پهن خود را صاف کرد. نگاهی به حاضرینی که دور میز نشسته بودند، انداخت. با خود فکر کرد که عکس‌العمل آن‌ها بعد از شنیدن حرف‌های او چه خواهد بود. دستش را بالا برد و درهای خروجی را نشان داد، تمام افرادی که در آن‌جا ایستاده بودند، بیرون رفتند و درهای بزرگ تالار بسته شد.
مرد میکروفن مقابلش را روشن کرد و گفت: «مرسی از همه‌ی شما که به ‌این سرعت خودتان را به ‌این‌جا رساندین. این اولین دفعه در تاریخ جهان است که سران ده کشور قدرتمند جهان به‌ این شکل مخفیانه و در کم‌ترین زمان ممکن، دور هم جمع می‌شوند. می‌خوام بهتون بگویم که در کل تاریخ، خطری به ‌این بزرگی بشر را تهدید نکرده است.»
صدای همهمه در تالار بلند شد. مردی که وسط میز ده نفره، زیر پرچم پنجمین کشور صنعتی جهان نشسته بود. میکروفنش را روشن کرد و گفت: «آقای پرزیدنت اگر این یک اخطار جهانیه، جای خیلی از کشورها خالی‌ست.»
دوباره در سالن همهمه شد. پرزیدنت با خود فکر کرد، صحبت‌هایش را با چه تاکتیکی پیش ببرد که با سؤال حاضرین، به سمت مسایل حاشیه‌ای کشیده نشود. سرفه‌ای کرد و گفت: «آقایان و خانم، لطفاً… لطفاً اجازه بدهید در ابتدا بگویم که ‌این مکان دارای بالاترین سطح ایمنی است و هیچ خطری شما را تهدید نمی‌کند و اجازه بدهید بدون هیچ مقدمه‌ای به اصل موضوع بپردازم، زیرا که ‌این امنیت بسیار شکننده‌ست و هر لحظه ممکن است از بین برود.»
سکوت کرد. رنگ تعدادی از رؤسا پریده بود و همه با ترس به ‌یکدیگر نگاه می‌کردند، ولی صدایی از کسی بلند نشد.
پرزیدنت دستی روی موهای کوتاه و یکدست سفیدش کشید و ادامه داد.

نویسنده

ناشر

دسته بندی ها

ادبیات داستانی, داستان کوتاه

سال انتشار

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “گالری یک ذهن درهم”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *