خرید کتاب از میان ۱۲۰ هزار عنوان

کتاب حصار غربت

سوزش عجیبی روی پوست صورتم احساس می‌کردم، انگار کسی داشت سیلی‌ام می‌زد. به‌زور چشم‌هایم را باز کردم و با دیدن آن‌همه قیافه‌ی وحشت‌زده از جا پریدم.

– شما کی هستید؟ من کجا هستم؟

با نگاهی به چهره‌ها فهمیدم که هیچ‌کدام آشنا نیستند. ترس وجودم را در برگرفته بود و قادر به حرف زدن نبودم. انگلیسی را با لهجه‌های مختلف حرف می‌زدند. یکی از آنها که چهره‌ی کریهی داشت نزدیک آمد و مشغول ماساژ دادن پاهایم شد.

– تا حالا کجا بودی خوشگل خانم؟!

با حرکتی سریع خودم را عقب کشیدم و زانوهایم را محکم به شکم چسباندم و با التماس گفتم:

– تو رو خدا راحتم بذارید. چی از جون من می‌خواید؟ یه نفر به من بگه من کجا هستم.

دیوارهای اتاق کوچک با عکس‌هایی زشت و زننده پوشانده شده بود. وقتی نگاهم به در آهنی افتاد فهمیدم که در زندان و میان مشتی قاتل و تبهکار گیر افتاده‌ام. برایم قابل‌باور نبود که چطور سر ازاینجا درآورده‌ام.

زنی سیاه‌پوست با موهای وز که روی سرشانه‌هایش را پوشانده بود. چهل‌ساله به نظر می‌رسید و هیکل ورزشکاری داشت. سرش را به صورتم نزدیک کرد و گفت:

– تکون بخور، پاشو ازاینجا. این تخت منه.

ویژگی‌ها مقدار
نویسنده

ناشر

دسته بندی ها

رمان, رمان ایرانی

شابک

۹۷۸۶۰۰۱۸۷۳۸۳۶

قطع کتاب

تعداد صفحات

280

سال انتشار

نوع جلد

شومیز

0 دیدگاه برای کتاب حصار غربت

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “کتاب حصار غربت”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محصولات مرتبط