کتاب پائولا سانتیاگو و رودخانه‌ ی اشک

پائولا سانتیاگو 12 ساله شیفته فضا و دو دوست صمیمی اش، اما و دانته، این قانون را می دانند: از رودخانه دور بمانید. این تنها چیزی است که از یک سال پیش که یکی از همکلاسی هایشان غرق شد، شنیده اند. پائو خجالت می کشد اعتراف کند که به او گفته شده است که حتی بیشتر از آن دور بماند، زیرا مادرش دائماً به او در مورد لا یورونا، زنی ارواح ناله هشدار می دهد که شب ها در سواحل گیلا سرگردان است و به دنبال جوانانی است که آن ها را بکشند. به اعماق تیره اش

پائو که از خرافات تحقیرآمیز مادرش متنفر است و می‌داند که او و دوستانش هرگز وارد آب نمی‌شوند، جلسه‌ای ترتیب می‌دهد تا تلسکوپ جدید خود را در نزدیکی گیلا آزمایش کند، زیرا این بهترین نقطه برای رصد ستارگان است. اما وقتی اما هرگز نمی‌رسد و پائو چهره‌ای سایه‌دار را در نی‌ها می‌بیند، به نظر می‌رسد که شاید حق با مادرش بود. . . .