این سگ می خواهد رکسانا را بخورد

قاسم کشکولی قبل از روایت سومین رمانش؛ این سگ می خواهد رکسانا را بخورد، با خواننده اتمام حجت می کند. آن هم با این جمله ی شیخ اشراق: هر چه شاید باشد، شاید که نباشد.” تکلیف مشخص است با هیچ چیز مطمئنـی رو به رو نیستیم. دودلی و عدم یقین سرآغاز داستان است.کاوه مقامری قفقازی، راوی داستان، معمار شاعر مسلکی است که مادرش او را در مدت مرخصی از زندان پهلوی، در سال ۱۳۵۳، باردار شده و آن زمان که او سه ساله بوده اعدام شده است. داستان با سقوط رکسانـا، همسر کاوه، آغـاز می شود. از همان ابتدا نویسنده جسد رکسانا را روی دستمان می گذارد با تمامی هذیان ها و توهمات کاوه که معتاد بنگ و افیـون است و از آنجـا که شـاعر است به خوبـی به حس و حالش طول و تفسیر می دهد. از ابتدای داستـان می فهمیم که با سقوط سر و کار داریم پس انتظار صحت و سلامت و حس خوب ومثبت اشتباه محض است. سقوط بارها به رخ کشیده می شود؛ با تعریف چند باره سقوط رکسانا از پنجره آپارتمان، پایین رفتن آسانسور، شعر پدر کاوه که سقوط نام دارد و گویا پیش گویی سرنوشت اوست. (رکسانا همه ی زندگی ام بود که نتوانستم نجاتش بدهم«این سگ می خواهد رکسانا را بخورد»، جهانی را بر محور احتمالات می سازد و مخاطب را با این سوال مواجه می کند که آیا واقعیت همان چیزی است که تصور می کند؟ آیا واقعیتی وجود دارد؟ آیا دانستن توهمی بیش نیست؟ و آیا همان گونه که زندگی می کند، می میرد؟

شناسه محصول: 91560c69e27f دسته:

برنده ی جایزه ی مهرگان به عنوان بهترین رمان 1394

نویسنده

ناشر

شابک

978-6007556832

دسته بندی ها

ادبیات ایران, ادبیات داستانی, ادبیات معاصر, جایزه مهرگان ادب, دهه 2010 میلادی, رمان

قطع کتاب

تعداد صفحات

294

سال انتشار

سال انتشار میلادی

2015

نوع جلد

شومیز

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “این سگ می خواهد رکسانا را بخورد”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *