خرید کتاب از میان ۱۲۰ هزار عنوان

کتاب شاپرک ها هم می گریند

دریا تکیه داد به تیرک بستکبال و از جشنی که پیش رو داشت با هیجان حرف ‌زد. وقتی از صحبت کردن خسته شد، با نگاهی به ساعت مچی‌اش گفت: «وای… چه‌قدر حرف زدم. اصلا حواسم به ساعت نبود. باید زودتر بریم.»

سیما مثل همیشه خونسرد گفت: «روز آخره، اگه دیرم بکنیم مهم نیست. فقط اگر نجنبیم کتابفروشی تعطیل می‌شه ها.»

ژانت با دلهره گفت: «زیاد طول نکشه وگرنه من مجبور می‌شم راهمو جدا کنم از شما. مامانو که می‌شناسین، یه کم دیر کنم از دلواپسی فشارش می‌ره بالا.»

سیما مقنعه‌اش را مرتب کرد و گفت: «نگران نباش، به موقع می‌رسی خونه.»

دریا موهایش را که سُر خورده بود روی پیشانیش برد زیر مقنعه و گفت: «خرید یه جلد کتاب که وقتی نمی‌بره، تازه کتاب فروشیَم سر راهمونه. بعدشم هر کدوم راه خودمونو می‌ریم.»

با هم از در مدرسه بیرون آمدند و اولین تاکسی که جلو پایشان توقف کرد، سوار شدند.

سیما با نگاهی به راننده که به آن‌ها زل زده بود؛ زیر لب گفت: «وای… چه بد نگاه می‌کنه، حالا خوبه که سن پدربزرگمو داره.»

ژانت نگاهش را به پیرمرد دوخت. اصلاً به ظاهر او نمی‌آمد آدم هیزی باشد. آرام و با ناز همیشگی‌اش گفت: «فکر بد به ذهنت راه نده، شاید با دیدن ما یاد نوه یا دخترش افتاده.»

ژانت مسیرشان را به راننده گفت و رو کرد به دوستانش: «بچه‌ها، خندیدن رو بذارین برای یه وقت دیگه. این‌طور که هروکر راه انداختیم، مردم برداشت منفی می‌کنن.»

SKU: 3af33c98c788
دسته:

ویژگی‌ها مقدار
نویسنده

ناشر

شابک

9789648079272

دسته بندی ها

ادبیات ایران, ادبیات داستانی, داستان عاشقانه, رمان

قطع کتاب

تعداد صفحات

404

سال انتشار

نوع جلد

شومیز

0 دیدگاه برای کتاب شاپرک ها هم می گریند

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “کتاب شاپرک ها هم می گریند”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محصولات مرتبط