تب یونجه

تب یونجه در خانه راحت، اما نامرتب خانواده جذاب و عجیب و غریب بلیس اتفاق می افتد. جودیت، مادر، یک هنرپیشه بازنشسته صحنه تئاتر است که انگار تمام دنیا برای او صحنه است. دیوید، پدر خانواده، رمان نویس است. فرزندان بزرگ آنها، سایمون و سورل، در خانه با آنها زندگی می کنند. با شروع نمایشنامه، سایمون و سورل در اتاق نشیمن مشغول می‌شوند، درباره دوستان مشترک صحبت می‌کنند، فحش می‌دهند و نگران این هستند که مادرشان برای چیزی نقشه کشیده است. آنها حدس می زنند که او یک مرد جوان را برای آخر هفته به خانه دعوت کرده است. سورل نگران این احتمال است زیرا خودش ریچارد یک دیپلمات انگلیسی معقول را به عنوان مهمان آخر هفته خود دعوت کرده است. جودیت از باغ می آید و فاش می کند که او واقعاً مرد جوانی به نام سندی تایرل را دعوت کرده است. سایمون با ذکر این نکته که او نیز یک مهمان آخر هفته دعوت کرده است. سرانجام، دیوید از اتاق کارش پایین می آید و یک بازدیدکننده دیگر را به لیست اضافه می کند. جکی کوریتون، فلپر کاملا شیرین.