شب جاهلان

صدای جوانانه ی موسی سحر داشت؛ ساحرانه می خواند، غریب و جادویی و دلنواز. ذهن مردان کار و کشت را به دوردست های جوانی می برد؛ به عاشقی ها و اشتیاق ها، کشتی گرفتن های سر خرمن جای، به کانال بندی های دسته جمعی، به روزگاری که دختران جوان به خوشه چینی می آمدند و مردان عزب دل در گروی زنی داشتند. موسی جوانی را دوباره در دل های مردان کار و کشت شعله ور می کرد؛ طراوت سال های پرباران را، حرارت جودرو، باران بارهای بهاری که شتررود را به طغیان وامی داشت، گاه رام کردن اسبان سرکش خان که دختران جوان را از کپرها به تماشا می کشاند در میدانگاهی ده. نوای نی انگار از میان استخوان های مردان پیر می آمد. میرزا می نواخت، موسی می خواند، دل ها گر می گرفت و خیالات در سرها بسط می یافت. «دم صبحی ز بندر بار کردم / چه بد کردم که پشت بر یار کردم. رسیدم بر لب نهر شتررود / نشستم گریه ی بسیار کردم. » پیرمردی از ته کنتوک نالید: «شیر مادرت حلال، موسی جان.»؛

شناسه محصول: 5bafb4dda3f6 دسته:
نویسنده

ناشر

شابک

9786007141199

دسته بندی ها

ادبیات ایران, ادبیات داستانی, ادبیات معاصر, دهه 2010 میلادی, رمان

قطع کتاب

تعداد صفحات

276

سال انتشار

سال انتشار میلادی

2018

نوع جلد

شومیز

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “شب جاهلان”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *