هزارتو

بخشی از کتاب :

«خوب می‌ فهمم که این زندگی بوی مرگ می‌ دهد و خوب می‌ فهمم که نه به دانسته‌ هایم، که به آن چه نمی‌ دانم باید شک داشته باشم. از خودم می‌ پرسم چرا آن صداهایی که از کوچه می‌ آیند معنایی در خود دارند اما این خانه برایم یادآور هیچ معنا و مفهومی نیست؟ محصور در میان دیوارهای زبان‌بسته به این فکر می‌ کنم که کدام‌یک از ما دچار فراموشی شده‌ ایم: منم که خانه‌ ام را از یاد برده‌ ام یا خانه‌ ام مرا فراموش کرده؟ کدامِ ما پرده از اسرار برنمی‌ داریم و همچون دریوزه‌ گری نابیناییم، در خود فرورفته و در لایتناهی رها شده؟»


داستان موسیقی‌‌ دانی که فراموشی می‌ گیرد و آهنگ زندگی از یادش می‌ رود.

نویسنده

ناشر

مترجم

سال انتشار

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “هزارتو”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *