انسان در شعر رابرت فراست

شعر رابرت فراست، جهان ساده و در همان حال شگفت انگیزی است که در آن، زندگی به طبیعی ترین شکل خود جاری است. طبیعت، تجلیگاه ارکستر باشکوه و همنواز هستی است. هر پدیده طبیعی، سازی است بسزا با نوایی که درخور و شایست? آن است . در این قطع? هماهنگ، با تمام فراز و فرودها، هیچ نتی ناهمساز نیست. انسان فراست در جهان و طبیعتی که او را نادیده می گیرد در راه برقراری نظم و آرامش تلاش می کند . اما به خوبی می داند که همین آشفتگی به ماهیت او به عنوان انسان تعین می بخشد. در واقع حضور انسان و مبارزه اش با آشفتگی های موجود الهام بخش او در خلاقیت است. طوفان می وزد و در شامگاهی زمستانی، پرنده ای در آشیان سر در زیر بال فرو برده است. خرگوشی در پناهگاهش سحر را به انتظار نشسته است. انسان، در تشویش و تنهایی است. با طلوع خورشید، نخستین شعاع آفتاب بر بال پرنده بوسه می زند. از دودکش کلبه های روستا گرمای زندگی برمی خیزد. رد پای گاری و اسب و انسان، حکایتگر تداوم تنیدگی زندگی است. همسایه را دستی تکان باید داد. روز دیگری برای انسان در محدوده ای مقدر آغاز شده است.

شناسه محصول: e9fbd92ae838 دسته:
نویسنده

ناشر

مترجم

دسته بندی ها

ادبیات آمریکا, ادبیات ایران, دهه 2000 میلادی, شعر, شعر آمریکایی, نقد ادبی

شابک

978-9643117863

قطع کتاب

تعداد صفحات

180

سال انتشار

سال انتشار میلادی

2009

نوع جلد

شومیز

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “انسان در شعر رابرت فراست”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *