برمودای بیهودگی

قسمتی از کتاب:
وجدانی نیست که برایش محاکمه برگزار کنم، ولی مشاعر چرا، هنوز هست، و من نمی خواهم مشاعرم را از دست بدهم، همه چیز یکهو چهره عوض می کند، البته اوج حماقت است اگر وقایعی که ناگهان به عرصه ظهور می پیوندد را ” یکهو ” تلقی کنیم! نه! تغییراتِ جزئی زیرپوستی، روی هم تلنبار می شوند، بعد می بینی یک تپه ناآرامی بر قلبت فشار می دهد، یک کوه فرو خوردن خشم و عصبانیت دارد تمام وجودت را تکه تکه می کند و مثل موریانه تکه ها را با دقت می جود، حالا ” یکهو ” خشمت به عرصه ظهور می پیوندد، می بینی که سر متصدی فروشگاه یا سینما، داد زده ای، یا دماغ طرف مقابلت را شکانده ای، می بینی تو صورت نفر پشت سری ات زل زدی و داری با چهره ای که یک اپسیلون هم در آن مهربانی و خوش رویی و شوخی نیست دعوا میکنی، به او می گویی که ” حرف نزند. ” ، تکرار می کنی که حرف نزند، یا در رویِ کسی که چندماه باهاش حرف زدی دیگر حتی نمی توانی نگاه کنی، حالت را آنقدری بهم زده که دیگر ترجیح می دهی دست از تظاهر کردن به اینکه مشکلی با او و حرف ها و کارها و قیافه و لباس هایش نداری، برداری.
نه! آدم یکهو عوض نمی شود، همه چیز دست به دست هم می دهند، اثر پروانه ای منفجر می شود، و تو می شوی یک یاغیِ طاغی، شورش علیه هر انسانی که رو در رویت قرار می گیرد، همه ی آدم ها در خیابان تا وقتی بهت آسیب نمی زنند که رو در رویشان قرار نگیری، یک لحظه اگر بیشتر از حد معمول دم عابر بانک بایستی، یا اگر بخواهی از خیابان عبور کنی و جلوی ماشینی را بگیری، یا اگر در مترو روی صندلی بنشینی و بقیه فکر کنند که تو جایِ آنها را تنگ کرده ای و هرگز قبول نکنند که شاید آنها هم جای تو را تنگ کرده باشند! یک لحظه برخورد اجتماعی با دیگران، تهوع را درونت بیدار می کند.

نویسنده

ناشر

دسته بندی ها

جامعه شناسی, رمان ایرانی

سال انتشار

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “برمودای بیهودگی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *