

فئودور داستایوفسکی یکی از بهترین نویسندههای تاریخ است. کتابهای او دربرگیرندهی فرهنگ روسیهاند. کتابهایش رازآلود بوده و دربارهی همدلی، صداقت، و عدالت در بین افراد جامعه هستند؛ همین نکته آثار او را برای نسل زد خواندنی میکند. شخصیتهای داستانهای او شجاع هستند و تاثیری روانشناختی بر واقعیت میگذارند. رمانهای داستایوفسکی افراد را جذب میکند.
زندان سیبری الهام بخش آثار او بود، جایی که او تجربیات تیره و تار عمیقی را پشت سر گذاشت. او اولین کسی است که به ریشههای پریشان و مشکلدار روسیه پرداخت. بسیاری هنوز آثار او را دوست دارند و می خوانند.
در اینجا با 11 کتاب از داستایوفسکی آشنا میشوید که باید آنها را خواند.
داستایوفسکی این کتاب را در سال 1866 نوشت. این کتاب یکی از بهترین آثار تاریخ است و در بین دانشآموزان دبیرستانی روسی محبوبیت دارد. قهرمان داستان، رودیون راسکولنیکوف، مردی فقیر و مرموز است که در خیابان پترزبورگ زندگی میکند. مدافعهی او تقریباً هر خوانندهای را متقاعد میکند. او یک نیهیلیست است که تصمیم میگیرد از مسئولیتهای اخلاقی پیروی نکند. سونیا، معشوقهی راسکولنیکوف، به او وفادار میماند و زندگیاش را نجات میدهد. ارجاعات تاریخی، زمینهی روانشناختی و پیچشهای داستانی باعث میشوند این کتاب ارزش خواندن را داشته باشد.
این اثر یکی از بهترین و کوتاهترین داستانهای داستایوفسکی است و موضوعی خیالی دارد. قهرمان داستان به نام گلیادکین ارشد یک دوقلو به نام گلیادکین جونیور دارد. آثار نیکلای گوگول بر این داستان تأثیر داشت. قهرمان داستانِ گوگول در رمان داستایوفسکی به طور دقیقی بازنمایی شده است: تنها، خودخواه، تحقیرشده، منزوی، بدگمان، و نزدیک به فقر. قهرمانی که از شرافت به اغفال کشیده میشود. همزادِ گلیادکین ارشد زندگی دیگر را برای او پیچیده میکند و او را مورد آزار و اذیت قرار میدهد. بدرفتاریها و تحقیرها برای او ترسناک میشود. داستایوفسکی بحران روانی و ابزورد بودن موقعیت را به خواننده نشان میدهد. این کار باعث میشود که خواننده عمیقاً درگیر فرآیندی ذهنی نسبت به قهرمان داستان شود. اگر به کتابی نیاز دارید که به طور کامل حواس شما را پرت کند، این همان کتاب است.
این کتاب در سال 1869 منتشر شد. یادداشتهای داستایوفسکی در سال 1867 نوعی عدم اطمینان عمیق را نشان میدهد. شاهزاده میشکین مردی شرور است که مرتکب یک سری جنایات وحشتناک از جمله تجاوز جنسی شده است. او فردی ریاکار است و تنها با دگرگونیای که از طریق مسیح در او رخ میدهد، به خوبی میرسد. این رمان پیچیدگیهای دنیای مدرن روسیه را نشان میدهد.
برادران کارامازوف یکی از آثار خاص داستایوفسکی است که قبل از مرگش نوشته است. این کتاب در سال 1879 منتشر شد. این کتاب منعکسکننده چالشهای اخلاق، مذهب و آزادی است که او در زندگی خود تجربه کرد. او در این رمان دو برادر را به تصویر میکشد؛ یک رابطه عاشقانه سهگانه که برای برادران تبدیل به چیزی خیالانگیز و ناشایست میشود. هر شخصیت مظهری از نوعی مباحثه و استدلال است که داستان را جالب میکند. خواندن این کتاب راحت نیست. داستایوفسکی همچنین تلاشهای اجتماعی و معنوی عصر طلایی را به تصویر میکشد که نقطه مهمی از تاریخ روسیه است.
بیچارگان اولین اثر منتشر شده داستایوفسکی است. نویسنده غم و ناامیدی مردم فقیر را به تصویر میکشد. این رمان در قالب نامه است. موضوع داستان توسط دو شخصیت اصلی ماکار دووشکین و واروارا دوبروسلووا که فقیر هستند، بیان میشود. آن دو با یک فرد ثروتمند دوست میشوند. داستایوسکی در این کتاب تفاوت و مبارزات بین طبقه محروم و طبقه فقیر را نشان داده است. ایده اصلی داستان به قدری پیچیده نوشته شده که ارزش خواندن دارد.
“دوست من، حقیقت همیشه ناخوشایند است، آیا میدانستی؟ برای قابل قبول کردن حقیقت لازم است کمی باطل را با آن مخلوط کنید. مردم همیشه این کار را میکنند.»
-فئودور داستایوفسکی، شیاطین
شیاطین، شاهکار داستایوفسکی، یک درام روانشناسانه و تراژدی است. «شیاطین» نوعی طنز اجتماعی و سیاسی است. داستایوفسکی پس از ورودش به سیبری این اثر را نوشت. «شیاطین» از طاعون ایدئولوژی ماتریالیست سخن میگوید که سرزمین مادری داستایوفسکی به آن آلوده بود. شیاطین عقایدی هستند که زندگی انسانها را نابود میکنند. شیاطین اشکال مختلفی به خود میگیرند تا عقاید اجتماعی و مذهبی، آزار و اذیت و ظلم تودهای را ترویج دهند. این کتاب سندی است بر موجودات بیگناه و فقیر – کتابی بدیع و چالش برانگیز.
داستایوفسکی این رمان را در سال 1861 نوشت. این رمان شرحی بر تحقیر و آزار است. «آزردگان» عشق فداکارانهی ناتاشا و وانیا را نشان میدهد. نویسنده به طرز جالبی این دو طرح داستانی را در هم آمیخته است. شخصیتها شما را به یاد افرادی در دنیای واقعی میاندازند. این رمان واقعگرایانه و در عین حال پیچیده است. داستایوفسکی این استعداد را دارد که در عین سرگرم کردن خواننده، او را عمیقاً به تفکر وا دارد. این نکته باعث جذابیت رمان میشود.
داستایوفسکی این داستان را در یکی از تیره و تارترین دورههای روسیه نوشت. از آن دوران به عنوان “ادبیات تزاری روسیه” نیز یاد میشود. این داستان کوتاه احوال و فرهنگ روسیه را به زیبایی بیان میکند. این داستان در مورد یک مرد بی نامِ تنها و افسرده است که در خیال داشتن زندگیای دلپسند است. او با دختری آشنا شده و عاشق او میشود و سپس بارها درباره آن ملاقات خیالپردازی میکند. این ملاقات به روح او زندگی میبخشد. تکنیکی که داستایوفسکی در توصیف طبیعت انسان به کار میبرد، باعث میشود افراد زیادی بتوانند با این داستان ارتباط برقرار کنند.
«کتابی بهتر از این در ادبیات مدرن نمیشناسم» – لئو تولستوی
ماجرای به زندان افتادن داستایوفسکی جوان به دلیل براندازی سیاسی بر این رمان تأثیر زیادی گذاشت. افکار هولناک او که در زندان شکنجه شده است، به طرز درخشانی در شخصیت داستان او نشان داده میشود. این کتاب ممواری است که به نوعی میتوان آن را نوعی نیمه-اتوبیوگرافی از داستایوفسکی دانست. داستان درباره مرد جوانی است که به دلیل قتل همسرش به زندان میرود. این کتاب در مورد شرایط زندانیان در دوران تزار صحبت میکند. وجود جنبههای انسانی در جنایتکاران باعث میشود ارزش بخشش و شفقت را کشف کنید. داستایوفسکی علیرغم رنج های انسانی به بشر امید میبخشد. این رمان داستانی به یاد ماندنی و قدرتمند است که تولستوی نیز آن را توصیه کرده است.
این داستان کوتاه از داستایوفسکی در سال 1876 نوشته شده است. او در این داستان از اصطلاحی به نام «کوسنوست» صحبت میکند. او در این کتاب صحنهی خودکشی زنی را توضیح میدهد. این داستان به کتاب «یادداشتهای زیرزمینی» داستایوفسکی اشاره دارد و غم و اندوه و احساس گناهی را به تصویر میکشد که مردم به گردن خود می اندازند و باعث میشود بدبختانه زندگی کنند. داستان در مورد این صحبت میکند که چگونه جدایی از واقعیت میتواند افراد منزوی و گوشهگیر را به ویرانی معنوی نزدیکتر کند. این داستان سفری از تجربهی سوگ و سپس مسیر بازگشت به واقعیت است. داستان پیچیدگیهای خودش را دارد. بر خلاف دیگر نویسندگان روسی، داستایوفسکی بر زنان و دشواریهایی که افراد بیگناه با آن سروکار دارند، تاکید میکند. او به شکل سنتی ادبیات روسی صحبت میکند.
با اینکه شاید دور از انتظار به نظر برسد، این رمان برای منافع مالی نوشته شده است؛ زیرا داستایوفسکی در آن زمان پول خود را از دست داده بود. پس از اینکه داستایوفسکی مقدار پول قابل توجهی را در قمار از دست داد، که نه تنها به خودش بلکه به دوستش نیز تعلق داشت، کمیسیون کاری به دنبال داستایوفسکی رفت. با توجه به بدهی سنگین، نویسنده قراردادی بست تا رمان قمارباز را در مدت زمان بسیار کوتاهی تکمیل کند. ایده اصلی رمان، توصیف وضعیت روانی فرد قمارباز بود. متأسفانه داستایوفسکی پس این اتفاق مکررا در قمارهای زیادی باخت و از آن به بعد به همسرش قول داد که دیگر قمار نکند.